خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

تنهایی

تنها می رم تنها میام سزای من تنهایی یه

تنها شدیم من و دلم عاقبتم جدایی یه

تنها گذاشتی من و تو آخر بی وفایی یه

تویه دلم بدون تو جات خیلی خیلی خالیه

به تو نگم به کی بگم این روزا دارم می میرم

اینقدر آتیشم نزن قلبم و پس نمی گیرم

دعا کنون گریه کنون سرمو بالا می گیرم

همش به فکرم که یه روز تو رو دوباره ببینم

همش میگم خدا خدا تا کی باشم ازش جدا؟

رفته ولی دلم براش پر می زنه بی انتها

رفتن تو چیزی نبود برام به جز این غصه ها

می میرم و زنده میشم تا بگذرن این لحظه ها

به تو نگم به کی بگم این روزا دارم می میرم

اینقدر آتیشم نزن قلبمو پس نمی گیرم

خواستی بهم فکر نکنی یادت بره قراره ما

تا کی می خوای فرار کنی از بازی های روزگار...


+ نوشته شده در  سه شنبه 20 12 1387ساعت 13:49  توسط sarsepordeh70  |  (0) نظر