خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

باران نبار!!!


كيميا جان من به جات بودم تو اين هواي گرم از خدا ميخواستم:

خدايا كولرتو روشن كن ولي شيلنگشو بنداز اونورتر ما خيس نشيم!

با اينكه هوا گرمه ولي حس زير بارون راه رفتنم ندارم!

بازم مي مونيم خونه و خدارو سپاسگذاريم!

+ نوشته شده در  پنج شنبه 24 1 1391ساعت 18:5  توسط sarsepordeh70  |  (6) نظر

ياد ايام مدرسه به خير

سلام دوستاي گلم،خوبين؟

تعطيلات چطور بود؟اميدوارم به همتون خوش گذشته باشه.

يادش بخير...وقتي بچه بوديم و  بعد از تعطيلات سال نو به مدرسه ميرفتيم اولين موضوع انشامون خاطرات عيد بود.

پيك نوروزي يادتونه؟!من كه هميشه ميذاشتم آخر تعطيلات با داداشم حل ميكرديم،چه روزاي خوبي بود...

دوست دارم بازم برگردم به دوران مدرسه!دلم براي شيطنتاي اون روزا،دوستام،حرفاي تو راه مدرسه...همه و همه تنگ شده

قدر لحظه لحظه هاي زندگيتونو بدونين

موفق و پيروز باشين.

باي باي

+ نوشته شده در  شنبه 19 1 1391ساعت 10:2  توسط sarsepordeh70  |  (4) نظر

بوي شكوفه هاي بهاري و حال و هواي عيد

سلام به دوستاي گلم،خوبين؟

كجائين بي معرفتا!؟از دستتون خيلي ناراحتم...اخم

چيزي به بهار و سال نو و عيد نمونده،كاراتونو كردين؟فكراتونو كردين كه تو تعطيلات چيكار كنين يا كجا برين؟

خوش به حال اونائي كه ميرن مشهد...اگه رفتين از طرف ما هم زيارت كنين.

ببينم كي با معرفته و تو تعطيلاتم مياد سر بزنه!چشمك

خلاصه پيشاپيش فرا رسيدن بهار و سال نو رو به همتون تيريك ميگم.اميدوارم سال خوبي پشت سر و در پيش رو داشته باشين.

تعطيلات خوش بگذره.

موفق باشين

باي بايلبخند


+ نوشته شده در  يکشنبه 14 12 1390ساعت 12:16  توسط sarsepordeh70  |  (3) نظر

بازگشت دوباره

سلام دوستاي گلم،خوبين؟من نيستم بهتون خوش ميگذره؟

يكم گله ازتون دارم!ولي قبلش ميخوام بگم دوباره ميخوام برگردم و مثل سابق تو وبم مطلب بزارم و شما دوستاي گلم لطف كنين و با نظراتتون بهم دلگرمي بدين،پس از همين اول كه قالب وبلاگمو عوض كردم نظرتونو بدين كه خوب شده يا تيره باشه بهتره!؟بوسه

مي خواستم شكايتي كه ازتون داشتمو بگم،ولي دلم نمياد،بي خيالچشمك

اميدوارم مثل سابق بتونيم دوستاي خوبي باشيم.

دوستون دارم.

منتظرتون هستم؛زياد چشم براهم نزارين.بتونم هر روز ميام.

باي باي

+ نوشته شده در  دوشنبه 5 10 1390ساعت 14:32  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر

خبر خبر

در دفتر ذهنم زنده نگه داشته ام یاد تو را

از خدا می طلبم زندگی شاد تو را...

سلام به دوستای با معرفت و گل خودم،امیدوارم همتون خوب و خوش و سرحال باشین.

مارو نمی بینین خوش می گذره!؟

می خواستم یه خبر خوب بدم!

خودتون حدس بزنین...

...

کی می تونه بگه؟

آفرین...

اومدم بگم من و محمد جونم بالاخره رسما مال هم شدیم و دوشنبه ساعت 12شب عقد کردیم!!!

چیه...تعجب کردین!؟

آدم عجول کاراش اینجوریه!

خلاصه...امیدوارم همتون به اون چیزی که می خواین برسین و همیشه خوشبخت باشین

فعلا بای بای

+ نوشته شده در  شنبه 23 5 1389ساعت 14:5  توسط sarsepordeh70  |  (7) نظر

همیشگی ترین***تقدیم به محمد عزیزم

 

می دانم هنوز هستی!هنوز کنج خنده های شب،صدای نفسهایم را پر می کنی و ای کاش هایت را گم کرده ای.می دانم هنوز دلت را با نسیم می فرستی تا گوشه جاده،بغض خستگی ات را گریه کند و تنهائی ات را وادار می کنی به اندازه کوتاهترین گل شقایق،نبودنش را جار بزند.

تو همان همیشگی هستی!قشنگترین بهانه برای بهانه بودن من!بگذار منطق آواز نارنج ها به آئینه بخشیده شود تا عکس باران با ذهن فراموش شده پنجره قهر کند و روی شانه های ما ببارد.بگذار صداقت هم آوائی شبنمها،سپیدار را به گلهای سفید مژده دهد؛حتی اگر قرار نباشد خورشیدی بدمد.بگذار در آغوش فاصله،جائی میان من و تو روی بی وزنی بیراهه ها انگشتان گلهایم را به مهتاب بدهم تا شاید به پاس تمام اشکهایم حقیقت روزها تکثیر شود.

بگذار نزدیک دورهای تو،گمنامی سنجاقک ها را روی تمام ستاره ها بنویسم و تراکم نفسهایم،تپش قلب ماه را روی روشنائی شب فریاد بزند.من با حس یک ستاره،عاشقترین شدم و حالا ابتدای دلتنگی هایت تن به بی تابی داده ام.

هنوز هم نگاه های تو مسیر زمستان و پائیز را نشان می دهند و من گوشه ای از تنهائی ات شده ام.برایم بمان و نور را معنا کن،بمان و پلکها ی خیسم را از تاریکی شبهای نبودنت بترسان.

می دانم هنوز هم هستی...این جا...در قلب من...

+ نوشته شده در  يکشنبه 27 4 1389ساعت 20:1  توسط sarsepordeh70  |  (4) نظر

قلب محتاج

 

 

قفل انتظار در گریه هایم مات شده و شیشه ای ترین یاس در پس بغض هایم ترک برداشته است.آخر تو در آغوش کدام ثانیه متولد شدی که این چنین با لحظه هایم پیوند خوردی تا دلم برای لمس نم باران و دستانم برای نوشتن از تو به پرواز درآیند.

قلبم هنوز محتاجتر از آن است که بخواهی ساده از کنارش بگذری و تا ابد حکم نبودنت را بر اندام شیشه ای من حک کنی.

 تقدیم به بهترین فرد تو زندگیم

+ نوشته شده در  يکشنبه 27 4 1389ساعت 19:33  توسط sarsepordeh70 

مامانی روزت مبارک...دوستت دارم...

سلام...

سلام به بهترین فرشته ی دنیای خودم؛فرشته ای که هیچ وقت محبت هاش یادم نمی ره،هیچ وقت نمی تونم زحمت ها،محبت ها،مهربونی ها و...همه و همه ی کارهایی که در حقم کرده رو فراموش یا جبران کنم.

دلم می خواست الان اینجا،کنارم بودی تا بغلت می کردم و می بوسیدمت و به خاطر تمام این سالهایی که برام زحمت کشیدی ازت تشکر می کردم و بهت می گفتم چقدر دوستت دارم...

هر وقت ناراحت بودم تو دلداریم می دادی،هر وقت مشکلی واسم پیش می اومد این تو بودی که کمکم می کردی...تو تمام غم ها،سختی ها،گرفتاری ها،شادی ها و...روزای خوش و نا خوشم کنارم بودی و نمی زاشتی  یک لحظه ام احساس تنهائی و یأس کنم.

ولی من چی...!!!؟؟؟

با غروری که داشتم هیچ وقت ازت تشکر نکردم!همیشه دوستت داشتم ولی هیچ وقت بهت نگفتم!...

ولی حالا...حالا اومدم بهت بگم که چقدر دوستت دارم،انگار روز مادر رو گذاشتن واسه آدمایی مثل من که لااقل یه بهونه واسه گفتن حرف دلشون داشته باشن.

ببخش اگه ناراحتت کردم،حرفتو گوش نکردم،خودخواهی کردم،اشتباه کردم...

مامان جونم...دوستت دارم...

قدر همون 10تای بچگی هام!آخه اون موقع 10تا به اندازه ی تمام دنیا واسم ارزش داشت،حالا توأم به اندازه ی تمام دنیا،زمین و آسمونش واسم ارزش داری و عزیزی...خیلی خیلی دوست دارم...

قول بده هیچ وقت تنهام نزاری...

تقدیم به مامان جون خودم و تمام مامانای دنیا...

+ نوشته شده در  پنج شنبه 13 3 1389ساعت 9:58  توسط sarsepordeh70  |  (2) نظر

ترنم یک احساس...

دیشب احساسی غریب سراپای وجودم را پر کرده بود،احساسی شبیه باران،به زیبایی هر چه

زیبایی ست.احساسی شبیه تنهایی،به تنهایی هر چه تنهاییست.احساسی شبیه درخت،به

 سرسبزی هر چه سرسبزی ست.احساسی بی انتها،بی انتها تر از هر چه کهکشان است.

لمسی نو بود به آب،به درخت،به سنگ،به آسمان،به زیبایی؛چیزی شبیه عشق.

گفتم عشق...همین است:احساسی عاشقانه.

عشق سرآغازی ست بر هر چه آغاز...

+ نوشته شده در  چهارشنبه 25 1 1389ساعت 10:40  توسط sarsepordeh70  |  (9) نظر

یاد...

        آنان که ز ما دور،ولی در دل و جانند،بسیار گرامی تر از آنند که دانند...

                           تقدیم به تمام دوستای عزیز و مهربونم!

+ نوشته شده در  جمعه 6 1 1389ساعت 17:18  توسط sarsepordeh70  |  (7) نظر

دل من...

  بیا تا باورت گردد که بی تو کمتر از خاکم ، ولی با تو افلاکم ، بیا با آرزوهایم  بسازم خانه ای در دل،سراغم را نمی گیری،مگر بیگانه ای با دل؟
+ نوشته شده در  سه شنبه 3 1 1389ساعت 15:43  توسط sarsepordeh70  |  (3) نظر

نوروز مبارک...

 عید واقعی از آن کسی است که آخر سالش را جشن بگیرد نه اول سالش را

 پیشاپیش عید نوروز رو به تمام شما دوستای گلم تبریک می گم.

 اگه خوبی،بدی ،چیزی ازم دیدین حلال کنین...

 خوشتون باشه...

 بای بای

+ نوشته شده در  چهارشنبه 26 12 1388ساعت 13:43  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر

خاطرات

 می نویسم خاطرات با اشک و آه

 در شبی تاریک و غمگین و سیاه

 می نویسم خاطرات از روی درد

 تا بدانی دوریت با من چه کرد!

+ نوشته شده در  پنج شنبه 13 12 1388ساعت 11:21  توسط sarsepordeh70  |  (8) نظر

بعثت پیامبر مبارک...

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد،دل رمیده ما را انیس و مونس شد

بعثت پیامبر اکرم بر پیروانش تهنیت باد...

+ نوشته شده در  پنج شنبه 13 12 1388ساعت 11:5  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر

پیام...

 یادها فراموش نخواهند شد،حتی به اجبار!

 و دوستی ها ماندنی اند حتی با سکوت!

+ نوشته شده در  سه شنبه 11 12 1388ساعت 9:56  توسط sarsepordeh70  |  (6) نظر

اربعین حسینی

سلام به تمام عاشقان حسینی

فردا اربعین؛اومدم بهتون تسلیت بگم و دیگه اینکه:

اگه دلتون لرزید،چشمای قشنگتون بارونی شد؛به یاد ما هم باشین!

التماس دعا...

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه 14 11 1388ساعت 11:48  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر

the end!

سلام به دوستای خوب خودم

اونایی که تو این مدت اومدن و نظرات خوبشونو گذاشتن!

از همتون ممنونم؛البته خودمم نتونستم از شما دل بکنم و بعضی موقع ها میومدم!

بالاخره تموم شد!امتحانامو می گم!

ولی خداییش خراب کردم رفت!

واسم دعا کنین؛تا وقتی که نتایج بیاد من می میرم.

+ نوشته شده در  دوشنبه 12 11 1388ساعت 10:59  توسط sarsepordeh70  |  (6) نظر

امتحان...!

سلام به دوستای با معرفت و درسخون خودم

چه کار می کنین با درسا!؟

راستش اومدم بگم همه امتحاناشون تموم می شه ولی مال من تازه 27 شروع می شه!

با اجازتون من یه چند وقتی نمی تونم آپ کنم...تاااا...12 بهمن!

برام دعا کنین بتونم همین ترم اولمو پاس کنم،بقیرو خدا با ماست،کره،پنیر و...

تو این مدت منتظر نظرات خوبتون هستم...

راستی شاید من بین این چند روز بتونم یه کوچولو مثل داداش مهدی(اونم داره میاداااا،استقبال یادتون نره!) بیام و برم!ولی این جوری نباشه که نظر نداده باشین و منو افسرده کنین!

منتظرتون هستم...تا بعد خدانگهدار...

+ نوشته شده در  چهارشنبه 23 10 1388ساعت 9:15  توسط sarsepordeh70  |  (11) نظر

تولد هستی...

این پست مخصوص کاکتوس منه!آخه اومدم تو وبلاگ خودت ولی نتونستم نظر بزارم!حالا اینجا می زارم امیدوارم بخونی!

سلام عزیزم خوبی؟(من آخرش اسمتو نفهمیدم!؟یعنی نگفتی!)  ???

به هر حال؛ممنون از اینکه دعوتم کردی.گفتم شاید فردا نشه بیام واسه همین امروز اومدم!

از طرف من به هستی جون تبریک بگو؛امیدوارم زندگی و عمری سرشار از لطف و محبت خدا و همچنین تو رو داشته باشه؛  ;)

خوبه لااقل به بهونه ی تولد هستی جون این پست غمگین و بردار دیگههه!  ;)

خوشتون باشه؛بای بای

+ نوشته شده در  چهارشنبه 25 9 1388ساعت 15:13  توسط sarsepordeh70  |  (2) نظر

دوستانه

 

سلام به دوستای خوب خودم.

خوبین خوشین؟سلامتین؟من و نمی بینین خوشتون هست؟

من هر وقت آپ می کنم یکی یکی به همتون سر می زنم!ولی وقتی می خوام نظر بزارم نظرم ثبت نمی شه!

نمونش همین الان:با هزار ذوق و شوق اومدم برای هستی من نظر بزارم،کلی نشستم تایپ کردم آخرش زد تو ذوقم و نظرم ثبت نشد!!!

یه تصمیم گرفتم اگه موافقین بگین:

از این به بعد جواب نظراتتونو بیاین همین جا بخونین!اگه بازم مشکلی پیش نیاد همین جا می زارم.

منتظرتون هستم.

بای بای.

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 12 9 1388ساعت 11:18  توسط sarsepordeh70  |  (5) نظر