خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

كهكشان بي ستاره!

   

  دل تنگم و جز روي خوشت در نظرم نيست

                                                              در گيتي و افلاك به جز تو قمرم نيست

      با عشق تو شب را به سحرگاه رساندم

                                                            بي لذت ديدار تو شب را سحرم نيست

 

+ نوشته شده در  دوشنبه 28 1 1391ساعت 21:38  توسط sarsepordeh70  |  (2) نظر

89/12/1

1سال گذشت...

چقدر زود...!!!

هنوزم باورم نميشه بزرگ شدم و ازدواج كردم و يك سالم گذشت!

هنوزم حسه بچگي تو وجودمه،هنوزم مثل بچه ها بهونه گير و زودرنجم،هنوزم زود قهر ميكنم،هنوزم...

زندگي          زندگي          زندگي

يك ساله زندگيمو نصف كردم،دنيامو با كسي تقسيم كردم كه خيلي دوسش دارم

خدايا عشقمو برام تا وقتي زنده ام نگهدار...

دوست دارم محمد عزيزم

+ نوشته شده در  جمعه 5 12 1390ساعت 1:14  توسط sarsepordeh70  |  (2) نظر

...

 

دنیارو بی تو نمی خوام یه لحظه           دنیا بی چشمات یه دروغ محضه

 

+ نوشته شده در  يکشنبه 21 6 1389ساعت 9:55  توسط sarsepordeh70  |  (12) نظر

بی تو بودن

 

روزای سخت نبودن با تو               خلا امیدو تجربه کردم  

داغ دلم که بی تو تازه می شد          همنفسم شد سایه ی سردم

         تو رو میدیدم از اونور ابرا         که می خوای سر سری از من ردشی

آسمونو بی تو خط خطی کردم          چه جوری می تونی انقدره بدشی

سکوت قلبتو بشکنو برگرد               نذار این فاصله بیشتر از این شه

نمی خوام مثل گذشته که رفتی               دوباره آخر قصه همین شه

+ نوشته شده در  يکشنبه 21 6 1389ساعت 9:45  توسط sarsepordeh70  |  (7) نظر

در سوگ شاپرک ها

وقتی برای اولین بار به تو دل بستم،شب پر از خیال مهتابی شدن بود و شکوفائی رازهایمان از نجابت خاکستری ستاره ها هم پر رنگتر شده بود.وقتی لحظه های بی هم بودن،پوست نازک روزهایم را زخمی کرد،شانه های ماه مرهمی برای قابهای خالی دستهایم نبود.تو که مکالمه ی زیبای آسمان هستی!اگر بخواهی آسمان را میان ردپای چشمه ها گم می کنم و ستاره ها را به چشمانت می دوزم.اگر بخواهی هر صبح با مهتاب به خانه ی باد می روم و بوی گلها را برایت می فرستم.از هجای غزلهایم،عاشقانه ها را دستچین می کنم و سبدهای سحر را برای آئینه ی چشمانت می فرستم.من تمام قدمهایت حتی خنده های کوچک را خواب دیده ام.من با سر انگشتان خاطره ها قصه گلهای سبز را آبی کرده ام و قول داده ام کنار کهکشان ها به تو برسم.

کاش این بار نرگسهای دستانمان روی بی سرانجامی سوگ شاپرکها نفس نکشند.کاش روزهای بارانی پشت آفتاب لجوج فاصله ها نمی مرد و لطافت خیس جاده ها برای حس قدمهایمان بی تابی اش را خشک نکند.

+ نوشته شده در  يکشنبه 10 5 1389ساعت 8:1  توسط sarsepordeh70  |  (7) نظر

همیشگی ترین***تقدیم به محمد عزیزم

 

می دانم هنوز هستی!هنوز کنج خنده های شب،صدای نفسهایم را پر می کنی و ای کاش هایت را گم کرده ای.می دانم هنوز دلت را با نسیم می فرستی تا گوشه جاده،بغض خستگی ات را گریه کند و تنهائی ات را وادار می کنی به اندازه کوتاهترین گل شقایق،نبودنش را جار بزند.

تو همان همیشگی هستی!قشنگترین بهانه برای بهانه بودن من!بگذار منطق آواز نارنج ها به آئینه بخشیده شود تا عکس باران با ذهن فراموش شده پنجره قهر کند و روی شانه های ما ببارد.بگذار صداقت هم آوائی شبنمها،سپیدار را به گلهای سفید مژده دهد؛حتی اگر قرار نباشد خورشیدی بدمد.بگذار در آغوش فاصله،جائی میان من و تو روی بی وزنی بیراهه ها انگشتان گلهایم را به مهتاب بدهم تا شاید به پاس تمام اشکهایم حقیقت روزها تکثیر شود.

بگذار نزدیک دورهای تو،گمنامی سنجاقک ها را روی تمام ستاره ها بنویسم و تراکم نفسهایم،تپش قلب ماه را روی روشنائی شب فریاد بزند.من با حس یک ستاره،عاشقترین شدم و حالا ابتدای دلتنگی هایت تن به بی تابی داده ام.

هنوز هم نگاه های تو مسیر زمستان و پائیز را نشان می دهند و من گوشه ای از تنهائی ات شده ام.برایم بمان و نور را معنا کن،بمان و پلکها ی خیسم را از تاریکی شبهای نبودنت بترسان.

می دانم هنوز هم هستی...این جا...در قلب من...

+ نوشته شده در  يکشنبه 27 4 1389ساعت 20:1  توسط sarsepordeh70  |  (4) نظر

قلب محتاج

 

 

قفل انتظار در گریه هایم مات شده و شیشه ای ترین یاس در پس بغض هایم ترک برداشته است.آخر تو در آغوش کدام ثانیه متولد شدی که این چنین با لحظه هایم پیوند خوردی تا دلم برای لمس نم باران و دستانم برای نوشتن از تو به پرواز درآیند.

قلبم هنوز محتاجتر از آن است که بخواهی ساده از کنارش بگذری و تا ابد حکم نبودنت را بر اندام شیشه ای من حک کنی.

 تقدیم به بهترین فرد تو زندگیم

+ نوشته شده در  يکشنبه 27 4 1389ساعت 19:33  توسط sarsepordeh70 

تقدیم به محمد عزیزم

وقتی دلت تنگ شد

                وقتی چشات تر شد

                                وقتی دیگه کسی نبود تا بشنوه که بی کسی

                                                                   بدون که هست اینجا کسی که تو واسش همه کسی

+ نوشته شده در  چهارشنبه 23 4 1389ساعت 10:2  توسط sarsepordeh70  |  (4) نظر