خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

بعثت پیامبر مبارک...

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد،دل رمیده ما را انیس و مونس شد

بعثت پیامبر اکرم بر پیروانش تهنیت باد...

+ نوشته شده در  پنج شنبه 13 12 1388ساعت 11:5  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر

اربعین حسینی

سلام به تمام عاشقان حسینی

فردا اربعین؛اومدم بهتون تسلیت بگم و دیگه اینکه:

اگه دلتون لرزید،چشمای قشنگتون بارونی شد؛به یاد ما هم باشین!

التماس دعا...

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه 14 11 1388ساعت 11:48  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر

از کاخ تا خاک

 دنیا « ریل » بلند و قدیمی است که قطار « زمان » از آن می گذرد.

 ما هم « مسافریم » از روستای دنیا،به شهر آخرت:

 شگفتا که از یاد می بریم مسافر بودن خویش را و مبدا و مقصد را و مسیر و  توشه راه را،که ناگهان قطار می ایستد،و ما را در اولین ایستگاه آخرت،پیاده می  کند.

 حسرت از آن کسانی است که بی توشه به این سفر آمده اند و کوپه قطار را که «  مقر موقت » است،« منزلگاه دائمی » می پندارند.

 راستی...مگر دنیا جز این است؟  پلی است که باید از آن گذشت.

 مسافر خانه ای است موقت،و وطن اصلی انسان جای دیگر است.

 انسان،این نی بریده از نیستان،روزگار وصل خویش را باید در « جنات عدن » در  « بهشت رضوان » در « جوار حق » جستجو کند،نه در این خاکدان تیره.

 دنیا یک « امکان » و « فرصت » و یک « زمینه » است که در اختیار مردم  گذاشته شده،تا برای « انسان » شدن،برای تعالی روح و رشد معنوی و برای «  عبودیت » از آن استفاده شود.

 آیا ایوان مدائن،آیینه عبرت نیست؟

 آیا قصرهای قیصرها و کاخ های خسروها و خاقان ها و کسری ها،سند برگی دنیا  نیست؟

 البته که مردم فرزند دنیایند و فرزند را نباید بر محبت مادر،ملامت کرد! ولی...هنر  در رها شدن از جاذبه این محبت و قرار گرفتن در مدار محبت قوی تر است.

 « تو کاخ دیدی و من خفتگان در دل خاک

  تو نقش قدرت و من نعش ناتوان دیدم

 تو تاج دیدی و من تخت رفته بر تاراج

 تو عاج دیدی و من مشت استخوان دیدم

 تو سکه دیدی و من در رواج سکه،سکوت

 تو حلقه،من به نگین نام بی نشان دیدم

 تو آزمندی فرعون و من نیاز حکیم...»

 و بالاخره اینکه بندگی پول و بردگی هوس و غلامی دنیا،در شان انسان نیست،  انسانی که برتر از زر و سیم،و عزیزتر از قدرت و شهرت است.

 وقتی که انسان به بهشت می ارزد،چرا که خود را به کمتر از آن بفروشد؟ مگر  مفهوم « ان الانسان الفی خسر» جز این است؟

+ نوشته شده در  شنبه 5 10 1388ساعت 12:23  توسط sarsepordeh70  |  (7) نظر

عاشقانه ی حسینی

داره میاد از تو صحرا یه کاروان پر ماتم / با پرچمی که نوشته کاروان محرم

می وزه با نفساشون،سوز یک غم کهنه / می رسن از دل صحرا،همه با پای برهنه

همه دریده گریبون،از جامه های سیاشون / بارون تنگ گلوله،اشک سرخ چشاشون

رو لبا،نغمه ی تلخ و حزین،بی امون می زنن بر سر و سینه

چشمامون مثه ابر آسمونه / گریمون از پر قنداقمون

هر جا میرن می پوشونن / صورت های ماهارو

این کاروان کرده جاری / حس حظور خدارو

بیرق تیره ی ماتم / به دست حضرت آدم

موسی و عیسی گرفتن / بازوی حضرت خاتم

این کاروان عزادار / دسته ی اهل بهشته

از رسول و پیمبر / از اولیا و فرشته

اشکشون،برزخی در حرمین / نوحشون،دم واویلا حسین

چشمامون مثه ابر آسمونه / گریمون از پر قنداقمون

دل زمین می لرزه از / بغضی که توی گلوشه

نگین دستای ماتم / یه محمل سیا پوشه

کجابه ای که رو دوش / پترس روح و لبین

چشمه ی سرخ عزای / بانوی پرده نشینه

از سوز ناله ی بانو / سیل اشک روونه

دل کباب می شه وقتی / فاطمه روضه می خونه 

دشمنا،میوه ی قلبمو چیدن / بی کفن،سرشو تشنه بریدن

به تمام عاشقان حسینی تسلیت میگم.

+ نوشته شده در  جمعه 27 9 1388ساعت 18:5  توسط sarsepordeh70  |  (5) نظر