خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

عاشقانه ی حسینی

داره میاد از تو صحرا یه کاروان پر ماتم / با پرچمی که نوشته کاروان محرم

می وزه با نفساشون،سوز یک غم کهنه / می رسن از دل صحرا،همه با پای برهنه

همه دریده گریبون،از جامه های سیاشون / بارون تنگ گلوله،اشک سرخ چشاشون

رو لبا،نغمه ی تلخ و حزین،بی امون می زنن بر سر و سینه

چشمامون مثه ابر آسمونه / گریمون از پر قنداقمون

هر جا میرن می پوشونن / صورت های ماهارو

این کاروان کرده جاری / حس حظور خدارو

بیرق تیره ی ماتم / به دست حضرت آدم

موسی و عیسی گرفتن / بازوی حضرت خاتم

این کاروان عزادار / دسته ی اهل بهشته

از رسول و پیمبر / از اولیا و فرشته

اشکشون،برزخی در حرمین / نوحشون،دم واویلا حسین

چشمامون مثه ابر آسمونه / گریمون از پر قنداقمون

دل زمین می لرزه از / بغضی که توی گلوشه

نگین دستای ماتم / یه محمل سیا پوشه

کجابه ای که رو دوش / پترس روح و لبین

چشمه ی سرخ عزای / بانوی پرده نشینه

از سوز ناله ی بانو / سیل اشک روونه

دل کباب می شه وقتی / فاطمه روضه می خونه 

دشمنا،میوه ی قلبمو چیدن / بی کفن،سرشو تشنه بریدن

به تمام عاشقان حسینی تسلیت میگم.


+ نوشته شده در  جمعه 27 9 1388ساعت 18:5  توسط sarsepordeh70  |  (5) نظر