خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

ترس

می ترسم از تو
از دنیا 
از دقیقه هایی که می گذرن
می ترسم
از تیک تاک ساعت دیواری
از تقویم که هر روز سیاه می شود
و...
از کسی که کسی نیست و نمی دانم
طلبش را کی می گیرد
از کوله بار مرگم
که جیب پس اندازش خالیست
از همین حالا...
می ترسم.

+ نوشته شده در  سه شنبه 20 12 1387ساعت 21:37  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر