خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

عاشقانه

من دنبال کسی می گردم که همه آن زیبایی هاست
تار و پودش ذهنه همه هستی هاست.
چشمان روشنش دشمن تاریکی هاست
دست هایش ابری است بحر این کویر خشک تنم.
بدنبال کسی می گردم که سزاوار تمام این خوبی هاست.
کلامش ابریست بحر این کویر خشک تنم.
از دو چشمش می ریزد برق امید من به دنبال او می گردم.
بدنبال تو آری تو...!
  پس بیا نازنین،دست مهربانت را عصایی کن تا برخیزم.




+ نوشته شده در  يکشنبه 23 1 1388ساعت 12:4  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر