خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

ترانه

آخرش رفتی و من تنها شدم یه غروب سرد بی فردا شدم یه روزی از غصه تو پیر میشم رفتی و جای تو خالیه پیشم آخرش نموندی و خاطره موند رفتی و رفتن تو دلمو سوزوند ولی من سپردمت به آسمون دست اون شاهد عشق پاکمون نیستی من بهونه گیر کی بشم رفتی دستاتمو رو عکست میکشم آخرش شمارش روز و شبا چی می شد بیاد دوباره ای خدا خواب هر شبم شده رویای تو من هنوز تو گوشم صدای تو کاش نمی رفتی و من پر می شدم روز و شب از عطر تو هوای تو.............

+ نوشته شده در  سه شنبه 13 12 1387ساعت 10:9  توسط sarsepordeh70  |  (2) نظر