خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

همسفر

با من بمون ای نازنین،با من در این دلواپسی          با من که عمری خسته ام در جاده های بی کسی

با من که در شب چشات،سهمی ندارم از نگات        جا مونده از حریم تو،موندم تو حسرت صدات

با من بمون ای مهربون،با من در این شب سیاه        با من که در خواب و خیال از تو ندیدم یک نگاه

با من بمون ای همسفر،راهی شو با من در خطر       با من که تنها راهیم راهی به راه این سفر

با من بمون ای همنفس،با من که موندم در قفس        با من که در این روزگار جز تو ندارم هیچ کس

با من بمون که خسته ام تنها به تو دلبسته ام           با من بمون ای نازنین،بی تو منم شکسته ام./.


+ نوشته شده در  جمعه 20 6 1388ساعت 13:34  توسط sarsepordeh70  |  (2) نظر