خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

آخر خط...

موقعی که آمدی ترسیدم نگات کنم/ وقتی نگات کردم ترسیدم عاشقت شم

حالا که عاشقت شدم می ترسم یک روزی از دستت بدم/ اونوقت دیگه می میرم...


+ نوشته شده در  جمعه 17 7 1388ساعت 15:40  توسط sarsepordeh70  |  (3) نظر