خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

خیال...

من یه سرزمین دور پشت پرچین خیال          تو مثل یه آرزو،مثل رویای محال

تو همون جزیره ای با تنی روشن و گرم         واسه موج های قشنگ،دست تو بستر نرم

من یه سرزمین دور،خیلی تنها و غریب         تو همون پنهان شده پشت دریای مهیب

ما به هم نمی رسیم بین ما فاصله هاست         گریه های خودمم پر غرور و بی صداست

بین ما فاصله هاست،سخت و سنگین و سیاه      مثل آسمون عمیق،اما در فراق ماه

من یه سرزمین دور،تشنه و وحشی و خیس       از من خسته ترین قصه ی غم بنویس!


+ نوشته شده در  شنبه 2 8 1388ساعت 8:29  توسط sarsepordeh70  |  (1) نظر