خاطرات كهنه

من اسیر واژه محبتم خالی از کینه دل و حسادتم عاشق دستهای با رفاقتم زندگی اینحوری داده عادتم

این روزهای توفانی

روزهای سرد زندگی را باور نمی کنم،چرا که نگاه خورشیدی تو دلگرمم می کند.از روزهای بارانی و ابری زندگی هراسان نمی شوم،چرا که می دانم دست نوازشت،

چون چتری بر سر آرزوهایم کشیده شده.از روزهای توفانی زندگی نیز غمگین نمی شوم،چرا که دل دریایی تو را برای رسیدن به ساحل آرامش،کنار خود دارم.فقط می ترسم!می ترسم از روزی که تو نباشی و روزهای سرد و بارانی و توفانی زندگی،مرا هراسان و غمگین کنند...
+ نوشته شده در  يکشنبه 1 9 1388ساعت 8:53  توسط sarsepordeh70  |  (0) نظر