شکوفایی
دیگر سرود چشمانت هم زیر حس دستانم گم شده است.من به پاکی گلبرگ آینه ات سوگند خورده ام و دلم بارها دست در دست آسمان غمزده،بارانی شده است...تار و پود وجودم از انبساط گرم نگاهت موج شکفتن برداشته و ساز بینوای دلم از رنگ حضورت شوق سرودن گرفته است.
چه شده
که تبسم پر مهر نگاهم و فریادهای سکوتم را برای خواندن چلچله ها کافی نمی دانی؟